اطلاعات بیشتر
وزن | 900 g |
---|---|
ابعاد | 40 × 30 × 9 cm |
130,000تومان 95,000تومان
مجموعهای که دست شماست ۱۰ سوره کوچیک قرآن رو توی ۱۰ قسمت با زبان کودکان آموزش میده. این مجموعه در یک لوح فشرده به صورت انیمیشن سورههای قرآن رو برای بچهها به تصویر کشیده تا تو دنیایی که گاهی زشتترین محتواها بچههای ما را احاطه کردن یک خوراک خوب و ارزشمند معنوی برای بچه ها تولید کرده باشه.
آنطور که خود میگوید، بهترین قصه ها از آن اوست. که استاد قصه پردازی است. قصه های آفرینش، قصه های خوبترین ها و پلیدترین های خلقتش و قصه هایی از انسان و زندگی.
بیراهه نیست اگر بگوییم خدا با وصف خالقیتش، خلق قصه را به ما آموخت تا حرفهای مان دلنشین تر شود. چراکه داستان با خلق تصاویر بر دیواره ی ذهن ما حک شده، ماندگار میشود.
مجموعه داستانک «دختر جمعه ها » را به تأسی از روشی که خدا اولین بار در سرشتمان نهاده و با الهام از آموزه های که قرآنیاش گرد آورده ایم. شخصیت های قصه های «دختر جمعه ها »، انسان هایی معمولی شبیه همه ی ما هستند و ماجراهایشان از جنس زندگی هایمان. هر داستان شناسه ای دارد: نشانی از یک آیه و یک سوره. چیزی که هم منبع الهام نویسنده بوده و هم مخاطب را دعوت می کند به مرور دوباره ی تاب خدا.
سالن خانه پر بود ازمهمان. همه چیز طبق تاکید سعید باید درست و قشنگ پیش میرفت. درست و قشنگ هم پیش رفت، تا آن لحظه. توی آن همه شادی زیرنویس شبکه خبر همه را ساکت کرد. یادم نیست اولین نفر که خیر را خواند کی بود. اما یکهو چشم همه گرد شد.ز ها لب گزیدند و زیر لب یا ابوالفضل(ع) و یا فاطمه زهرا(س) گفتند و لی نمی خواستند یک جوری بشود که ما بترسیم. مردها هم رنگ از صورتشان پریده بود.
حالا به من که نگاه کنید میبینید بعد از بیست و چند سال دوباره همان منصور شده ام. همه دوباره صدایم میکنند منصور. می خواهند یادم نیفتد بیست و چند سال ابوفواد بوده ام. نمی دانند که همین بدتر است. نمی دانند که من حتی وقتی هنوز فواد به دنیا نیامده بود، ابوفواد بودم از بس دلم می رفت برای پسر داشتن. فواد یعنی دل. توی آن بلبشوی آبادان که آتش از زمین و آسمان می بارید اسمش را گذاشتیم دل. راستی هم دل بود. دل همه بود. از همه بیشتر دل من.
بیست دقیقه که گذشت دیگر هیچ کس نمیتوانست در آن خیابان عریض دستهایش را از فشار خلاص کند و بالا ببرد. پیرزن ها و پیرمردها با فشار پشتسریها زمین میخوردند و بعد چندین نفر میافتادند رویشان. اطراف خیابان، چادرهایش بعثه کشورهای مخالف قرار داشت. نرده هایی بین خیابان و چادرها کشیده شده بود. عده ای شروع کردند به بالا رفتن از نردهها تا جانشان را نجات بدهند.هلیکوپترهای سعودی بالای سر زاپران می چرخیدند و کاری نمیکردند.
شب عاشورای آن سال بعد از اینکه خطیب مسجد بابالحوائج از منبر پایین آمد، قبل از اینکه نوحه خوان اصلی مراسم از مجلس قبلیاش برسد و نوحه خوانی را شروع کند، امین میکروفن دست گرفت، با آن بدن تکیده و دشداشه مشکی که به تنش زار میزد، ایستاد روی پلهی اول منبر و با صدایی زیر و بیخش از روی دفتر جلدسبزی که به زور با آن یکی دستش نگه داشته بود، برای اولین بار پشت میکروفون چیزی غیر از اذان خواند: «لیله عاشره بعاشور زینب جرت دمعتها…»
روزها می گذشت و من منتظر چهارشنبه بودم تا مامان لباسم را برایم اتو کند. از عطر لب طاقچه بردارد، کف دستش بمالد و زیر گوش و یقه ی لباسم را خوشبو کند. بعد منتظر بابا بمانم که از سرکوچه بپیچد. زنگ دوچرخه را زند و صدای دلنگدلنگ زنگ قدیمی کوچه را پرکند. پاشنه کشفم را بکشم و بپرم توی کوچه. مامان پیش از آنکه خارج شوم صدایش را بلند کند و بگوید: «صبر کن برات چهار قل بخونم». بعد بنشینم روی ترک دوچرخه ی بابا و برویم مسجد قیام.
کل جز سی، توی ۱۲۳ قسمت ویدئویی(در دو حلقه لوح فشرده) براتون آماده شد، این یعنی اگه روزانه ۲۰ دقیقه برای این برنامه کنار بذارید، ۴ ماهه میشید حافظ جز سی قرآن. هنوزم برای تهیه این مجموعه مرددید؟ یادتون باشه که عجله تو هر کاری بده، مگه تو کارای خیر. پس زود دست به کار شید و از همین امروز تقویم تون رو علامت بزنید. به یاری خدا چهارماه دیگه شما هم حافظ یک جز قرآن هستین.
زمانی که تازه این ویروس ناشناخته وارد کشورمون شد و همه رو خونه نشین کرد .مثل همیشه یه گروه از جونای با مروت شهر اومدن پای کار وجهادی توی بیمارستانا خدمت کردن این کتاب مجموعه ای از داستان های همین جونای با معرفته .یه جاهایی حسابی باهاش اشک میریزی و یه جاهاییم لبخند نرم روی لبات میکاره.
در انبار موجود نمی باشد
وزن | 900 g |
---|---|
ابعاد | 40 × 30 × 9 cm |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.